یادداشت های یک دختر منوجانی

آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی ابی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی آبی 

. 

. 

. 

*گمشده*

ابی را پیدا کنید !!! 

یادداشت های یک دختر منوجانی...

بچه های اتاق بغلی هوس کیک تولد کردن ولی تولد هیچ کدومشون نبود، گفتن بیا یه کیک بگیریم روش بنویسیم تولد مبارک امام زمان!!!!! من فقط عاشق اون لحظه ایم که یارو زل بزنه تو چشاشون بگه ،اینو هر کسی میدونه و یادداشت های یک دختر منوجانی...

یادم نمیاد تا حالا ندبه خونده باشم.... امروز خوندم ،حس عجیبی داشت.... دیشب شکوفه استوری گذاشته بود ،هر که دارد هوس کرب و بلا بسم الله....گریه ام گرفت.... دلم میخواد برم فقط.... از اون روزی که برگشتم دیگه هیچی مثل سابق نیست ، همه چی کمرنگ شده، بی اهمیت شده .... پول، مادیات، فلان ماشین فلان خونه ..  همه چی از اعتبار افتاده ... دلم میخواد خودمو به قافله ی عشق نزدیک کنم ... 

یادداشت های یک دختر منوجانی...

بارون زد ، خیابونا رو آب برد، تگرگ هم از اون ور محکم میخوردن  زمین.... امروز اینطوری گذشت ... بعد از یه ماه دکتر مدنی بالاخره امروز به سرش زد کلاسشو تشکیل بده ،برق دانشکده هم قطع شده بود به زور میخواس یادداشت های یک دختر منوجانی...

بعد از 11 روز برگشتم خونه، هزار تا کار دوس دارم انجام بدم اولیش سر زدن به عمم ... بابابزرگ چشمشو عمل کرده ولی مثل اینکه چیز جدی ای نبوده باید برم عیادتش...توی این جمعه ی خاص نمیتونم برم نماز جمعه به ش یادداشت های یک دختر منوجانی...

دیشب با یه سنّی با تفکرات یهودی همسفر بودم ، انقدر که از شیعه و امام علی بد گفت و از اون طرف هی از خوبیهای یهودی و انگلیسی و آمریکاییا و نژاد کوروش و پارس  گفت که قشنگ رو نورون های عصبیم راه می‌رفت، ه یادداشت های یک دختر منوجانی...

دیروز یه گناه زشت مرتکب شدم ...

غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم غلط کردم 

یادداشت های یک دختر منوجانی...